به پاس قلم های گرانقدرت....
تو زندگی همه آدم ها شاید روزهایی باشد که تداعی کننده خاطرات خوب گذشته اش باشد. گذشته ای که امروزش را مدیون آن روزها می داند...
امروز به طور اتفافی آقای پرتوی دبیر شیمی 4 سال دوران دبیرستانم را دیدم...قیافش یه خورده تغییر کرده بود ،شاید گرد پیری بود و زحمت ستودنی یک عمر پای تخته کلاس....
آقای پرتوی یکی از دبیرای دلسوز ما بود و همیشه قلبی بزرگ و مهربون داشت....امروز وقتی دیدمش نتونستم شوق درونی خودم رو نشون بدم شاید به خاطر شرم دوران دانش آموزیم مقابل معلم بود که هنوز هم همراهمه....
آقای پرتوی دیدن شما تمام خاطرات خوب گذشته رو برام زنده کرد،چهار سال خاطره خوب با شما و درس های زندگی که به ما می دادی...نمی دونم راز موندگاری معلم ها تو دل دانش آموزاش چی می تونه باشه ولی شما برای همیشه تو دل ما جای داری و برای شما دنیا دنیا سلامتی و شادی آرزو دارم و هر کجا هستید دستان گرمتان را می فشارم....
این جمله شما هیچوقت یادم نمیره که می گفتین "شما ها می تونین تا جایی پیشرفت کنید که تمام کائنات به شما سجده کنند..."
ممنونم ازتون به خاطر خوبی هاتون.. ممنونم ازتون به خاطر اینکه می گفتین دانش آموزام مثل فرزندانم هستند...
ممنونم ازتون به خاطر سخت گیرهای پدرانه شما...
و در آخر به خاطر تمام خاطرات خوبی که برایم به جا گذاشتین ممنونم و در آستانه سال جدید ایشالله دلتون همیشه بهاری باشه و سایتون گرما بخش خانواده محترمتان باشد.